هم آشیانه شدن ماهم آشیانه شدن ما، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
آرسام جون مامان باباآرسام جون مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آرسام کوچولو ... پسریِ مامان ... عسلی ِ بابا

اولین دیدار صورت ماهت

سلام عشق کوچولوی مامان و بابا چطوری پسر کوچولوی من؟ حال تو رو که میدونم خدا رو شکر خوبی و داری برای خودت موج مکزیکی میزنی شبها ساعت 3- 4 تصمیم به بازی میگیری و همه اعضا و جوارح درونی شکم بنده رو مورد عنایت قرار میدی و من بیچاره در همین اثناء باید 200 بار هم برم دستشویی و  و بابایی مهربون هم در حال خر و پف کردن. صبح زود هم باید پا شم و برم سرکار .... در اون لحظه این منم:    اینم باباییه:  و اینم گل پسرمه:  . ماشاا... هر چی بزرگتر میشی داری مامان بیچاره رو سنگین تر میکنی. من بیچاره دیگه سرکار رفتن شده برام مثل کوه کندن....... فعلا که میرم و میام. قرار بود از 20 شهریور دیگه نرم سرکار چون سونوی آخرم تاریخ زایمان...
4 شهريور 1392

آزمایش دیابت

سلام و سلام و صد تا سلام به همه مامانهای گل نی نی وبلاگی  و نی نی های ناز و خواستنی شون سلام به نی نی تپلی خودم خوبی پسر کونگفوکار من! تو که میدونم خوبی نانازی من! ماشاا... یه ثانیه یه جا بند که نمی شی هیچ، جدیدا هم یاد گرفتی میایی میری زیر دنده سمت راستم قلمبه میشی مادر!آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ تازه یه عالمه لگد جانانه هم وقت و بیوقت نثارم میکنی!!!!!!!! قربون اون دست و پاها ی کوچولو و نازت بشم با تکوناشون.... ان شاء ا... که همیشه سالم باشی راستش 20 تیر رفتم آزمایش دومرحله ای دیابت بارداری رو دادم ، خیلی نگران بودم آخه مامانی من خیلی شیرینی جات دوست دارم و هرچی هم مراعات میکنم باز هم احساس میکنم دارم زیاده روی می کنم ولی خدارو شکر ...
30 تير 1392

خرید سیسمونی پرنس کاخ کوچیک مامان و بابا

سلام کوشولو موشولوی مامان حالت خوبه؟ حسابی وروجک شدی ها واسه خودت!  عزیزم روز به روز دارم بیشتر عاشقت میشم خدا نگهدارت باشه تا تو سالم و به موقع بیایی بغل مامانی و بابائی ان شاءا... عزیزم کم کم دیگه به لطف شما دارم سنگین میشم و تصمیم گرفتم کارهای مقدمات ورود شما پرنس جوان رو به قصر کوچولوی من و باباب انجام بدم و دیگه ماههای آخر رو بیشتر استراحت کنم. این بود که من و بابا جون توی تعطیلات 14 و 15 خرداد خونه تکونی کردیم آخه من اسفند ماه نمی تونستم این کار رو بکنم چون شما عروسک مامانی خیلی کوشولو بودی ............ خلاصه خونه تکونی تموم شد (البته بیشتر کارها به دوش بابایی بود ! بیچاره خیلی خسته شد) و اما 5شنبه 23/خرداد/92 در یک حرکت ان...
28 خرداد 1392

روز پدر مبارک

سلام بابایی من موش کوچولوی شما هستم. از تو دل مامانی دارم باهات صحبت میکنم امروز اومدم بگم :بابای مهربون و فداکار و شجاع من.....روزت مبارک  دوست دارم که وقتی به دنیا اومدم و بزرگ شدم مثل تو بشم... آخه مامان همیشه میگه باید مثل باباجونت آقا و مهربون باشی، خوب منم به حرف مامانم گوش میکنم دیگه..... بابا امیرجونم! دعا کن سال دیگه روز پدر رو توی بغل گرمت بهت تبریک بگم. امسال چون نمیتونستم برم خرید به مامان جون سپردم برات کادو بخره. مامان هم از طرف من یه کمربند خوشکل برات خرید و نامه ای که بهش گفتم رو برات نوشت و اولین سال پدر بودنت رو بهت تبریک گفت، خداکنه که خوشت اومده باشه....  دوستت دارم بابا جونم .... _______________...
6 خرداد 1392

تموم شدن نیمه راهت مبارک گل پسرم

سلام پسرمامانی  خوبی عسلم ؟ خیلی شیطون شدی ها مامانی! با اون تکونای قلقلکیت که روز به روز داره بیشتر میشه! هر غذا یا میوه یا نوشیدنی ای که میخورم  اگه خوشت بیاد هی وول میخوری! اما اگه خوشت نیاد از جات تکون هم نمیخوری  خلاصه که یه بچه 25 سانتی من و باباشو به این گندگی گذاشته سر کار  البته می دونم حالا کجاشو دیدیم؟ تازه اول راهه............ راستی پسرم امروز اومدم بهت بیست هفتگی تو رو و در واقع بیست هفته با هم بودنمون رو بهت تبریک بگم، آخه ما نصف راهو طی کردیم و افتادیم توی سرازیری انتظار  ان شاء ا... بیست ساله، بلکه  صدو بیست ساله بشی مامانم   24 اردیبهشت 92 مامان ...
24 ارديبهشت 1392

روزتون مبارک

سلام به همه مامانای عزیز روز همه مامانایی که نی نی نازشون توی بغلشون هست همه مامانایی که نی نی نازشون توی دلشون هست و همه مامانایی که ان شاء ا... به زودی مامان میشن مبارک باشهههههههههههههه ...
14 ارديبهشت 1392

عذر تأخیر و دو خبر داغ

سلااااااااااااام ..... سلااااااااااام .... سلاااااااااااااام سلام به همه دوستای گلم که این چند وقت جویای حال من و نی نی بودن و از همینجا ازشون تشکر و عذرخواهی می کنم که نتونستم جواب کامنتهاشون رو بذارم خصوصا "مامان مرضیه جون" چون واقعا از کامپیوتر حالم به هم می خورد و البته خیلی خبر خاصی هم نبود و همه چیز عادی جلو می رفت.....  و سلام به نی نی ناز مامان و بابا حالت چطوره عسلی؟ جات خوبه؟ مامان! این چند وقت که برات چیزی ننوشتم خیلی خبر خاصی نبود... عید نوروز خیلی عادی پیش رفت و ما هم از تهران بیرون نرفتیم و من و بابایی به خاطر شما همراه عمو اینا شمال نرفتیم! روز 5 فروردین هم رفتیم سونوی ان تی (13 هفته) و اینقدر ...
8 ارديبهشت 1392

صدای قلب تو، بهترین هدیه ی روز عشق برای من و باباجونی

سلام نی نی ناز مامان و بابا خوش میگذره فسقلی من؟ 5 شنبه گذشته روز ولنتاین بود یعنی روز عشق..... و من  و بابایی  توی این روز قشنگ هدیه خیلی بزرگی  دریافت کردیم.... آره لوبیای مامانی ! ما روز 5 شنبه 26/11/91 ساعت 7 غروب برای اولین بار تو رو و قلب کوچولوی خوشگلت رو دیدیم و صداش رو هم شنیدیم... مثل صدای حرکت قطار بود،  نمیدونی چقدر ناز بودی لوبیای من، نمیدونی صداش چقدر عشق و غرور به من داد.... ان شاء ا... که قلبت 120 سال بتپه مادر   مامان ...
1 اسفند 1391

اولین دیدار و اولین ویزیت دکتر

سلام نانازی مامان حالت چطوره؟ قلبت چطوره؟؟؟؟؟؟؟ میزنه یا نه هنوز؟  5 شنبه 12/11/91 جواب آزمایش بتا رو بردم پیش دکتر راسخ... دکتر بهم تبریک گفت و و گفت با حساب کتاب ما آخر 5 هفتگی هستیم ( الان که دارم اینو مینویسم توی 6هفته هستیم) و گفت چک کنم ببینم باید یه ساک کوچولو موچولو دیده بشه... چک کرد و یه هاله ای دیدم توی مانیتور که گفت آره ساک حاملگی هستش و برای تاریخ 25/11/91 وقت سونوگرافی داده که چک کنم ببینم قلبت میزنه یانه؟؟؟ ان شاء ا... که تا حالا تشکیل شده و کم کم شروع کرده به تپیدن.... قربون قلب کوچولوت عزیزم ...
16 بهمن 1391