آرسام در چند روز گذشته...
سلام پسر نازم. الهی قربونت برم که اینجوری مریض شدی
حسابی تب کرده بودی و مامانو ترسوندی
هفته گذشته یه سری مناسبت داشتیم که به خاطر مریضی تو سر مامان شلوغ بود و نتونست پست جدید بذاره.
93/8/22پنجشنبه طبق روال هر سال نذری پزون بابا امیر و عمو توی خونه مامان سارا اینا برگزار شد و شما سر دیگ نذری (قیمه) عکس گرفتی که بعدا عکستو میذارم و اون روز مروارید سوم شما هم به ما چشمک زد
23 آبان جمعه هم تولد بابا امیر بود که برای اون مناسبت هم سه نفری شام رفتیم بیرون و یه کیک کوچیک گرفتیم و اومدیم خونه و یه جشن کوچولوی سه نفره گرفتیم. البته کادوش رو هم هنوز فرصت نکردم بگیرم. براش گوشی موبایل میخوام بگیرم و فردا (پنجشنبه)بهش میدیم... از دست تو شیطون بلا که تو فوت کردن شمع به بابایی مهلت نمیدادی و بابا هم دلش برات غش میرفت...
امیر عزیزم... تولدت مبارک امیدوارم سالهای سال شونه های گرمت پناه من و آرسام باشه. آمین
و اما شنبه شروع مریضی و تب شدید شما ... به شدت سرما خورده بودی !!!من سریع ظهر خودمو رسوندم خونه و دیدم خاله ژاله و مامانی شما رو بردن دکتر و داروهاتو هم دادن... فرداش هم به خاطر یه کار خیلی مهم مجبور بودم برم سر کار ولی زود برگشتم و دوشنبه هم مرخصی گرفتم. توی این سه روز به زور تبت رو کنترل میکردم و واقعا 72 ساعت نخوابیدم بعلاوه اینکه خودمم مریض شده بودم. خدا رو شکر الان بهتری و البته در شرف درآوردن چهارمین مروارید
93/8/25 هم سیزدهمین ماهگرد تو قشنگ مامان بود و رسما وارد ماه چهاردهم شدی.... خیلی برات خوشحالم . ان شاا... همیشه سلامت باشی مامانی
مامان لیلی
93/8/28