داستان این روزهای من و آرسام کوچولو
سلام و صد سلام به همه دوستای گلم
یلدای همتون مبارک........
امیدوارم زمستون براتون فصل خوب وپرباری باشه. آمین
واقعا منو آرسام خیلی دلمون براتون تنگ میشه وقتی فرصت نمیکنیم زود به زود آپ کنیم
راستش طبق معمول سرم شلوغ بود و البته اتفاق خاصی هم نیفتاد و همون داستان همیشگی مریضی و تب آرسام و مشکلات یک مادر شاغل با بچه مریض!!!!!!!!!!
آرسام دو دفعه دیگه هم مریض شد و تب کرد. سرماخوردگی و علایم دندون درآوردنهاش با هم قاطی شده و بیچاره بچم رو داره اذیت میکنه، طفلی خیلی ضعیف شده البته الان خیلی بهتره ولی چشمم ترسیده و همش فکر میکنم ممکنه دوباره مریض بشهمتاسفانه همش منم ازش میگیرم و خودمم مریض میشم
مرواریدای چهارم و پنجم پسرم هم دراومدن و هزار ماشاا...کلی هم توی این چند وقت بزرگتر شده و یه عالمه کلمه جدید یاد گرفته ... خلاصه برای خودش مردی شده
شب یلدا هم خونه مامانی (مادر خودم) بودیم ولی چون آرسام تب داشت نتونستم کنار میز یلدا ازش عکس بندازم و خودمم چیزی از یلدا نفهمیدم و درگیر آرسام بودم
چند تا عکس از اینروزهای آرسام:
لطفا بفرمایید ادامه مطلب
آرسام در حال کمک کردن به مامان.... در حال پاک کردن شیشه آکواریوم (البته با شلوار خودش)
البته کلی هم توقع تشویق داره... همش می گفت: دس.... یعنی برام دست بزن
آرسام توی خونه مامانیش یه سبد اسباب بازی داشت که لبه های تیزی داشت و همش دست و صورت آرسام رو زخم میکرد. مامانیش براش یه سبد توری خریده که دیگه آرسام اوف اوف نشه... مرسی مامانی مهربون
آرسام داخل سبد اسباب بازی
خنده خوشگل پسر نااااازم
آرسام شیطون و بابا امیر شیطون تر
آرسام و کلاه بافتنی
پسر نازم توی شب یلدا که تب داشت.... طفلی داشت بازی میکرد ولی یه دفعه زد زیر گریه و منم بردم خوابوندمش... لپاش هم سرخه سرخه از شدت تب
وبالاخره
وقتی آرسام مظلوم میشود......
انشا ا... توی پست بعدی هم کارها و کلمات جدیدش رو میگم
مامان لیلی
93.10.6