تولد بابا جون
سلام عسل مامان و بابا
هنوز ندیده دلم برات تنگ شده.
ما هنوز منتظرتیم که بیایی ولی فکر کنم هنوز اجازه نداری که از پیش فرشته ها بیایی روی زمین پیش مامان و بابا ولی عیبی نداره ما صبر میکنیم! فکر کنم خدای مهربون تقاضا نامه من و بابا رو گذاشته توی نوبت آخه ما تازه شما رو از خداجون خواستیم
راستی فینگیلی من! یه خبری برات دارم: امروز تولد باباجونیه.یادت باشه تو هم پیام تبریکت رو یه جورایی از اون بالا بالاها براش ارسال کنی، آخه بابا جون تو رو خیلی دوست داره و خیلی منتظر اومدنته و من مطمئنم امروز موقع فوت کردن شمع تولدش میخواد آرزو کنه که تو زودتر بیایی پیش ما
راستی دیروز دو تایی رفتیم و من به عنوان هدیه تولد براش یه هلی کوپتر کنترلی قرمز بزرگ خریدم، آخه عاشق هلی کوپتر و هواپیماست!!! خیلی خوشحال شد... و من هم از خوشحالی اون هزار برابر خوشحال تر شدم. هر بار که حرکتش میده و توی هوا کنترلش میکنه و ذوق میکنه انگار خستگی از تن من در میره. آخه من باباجونی رو خیلی خیلی خیلی دوست دارم. تو هم باید خیلی دوستش داشته باشی! باشه؟ آفرین تازه یه چیزی بگم بخندی: بابا امروز کله سحری اول 10 دقیقه با هلیکوپترش بازی کرد بعدش آماده شدیم و اومدیم سرکار
امشب هم با هم میخوایم شام بریم بیرون و بعدش هم کیک تولدش رو بخریم تا وقتی مامان بزرگ و بابا بزرگ و عمه ها و عمو اومدن خونمون برای تبریک، همه چیز کامل باشهههههههههههه
عزیزم! امیدوارم سال دیگه تو هم باشی و سه تایی تولد باباجون رو جشن بگیریم قربونت برم...
بااااااااااااااااااااااای زود زود زود بیا پیشمون
اینم عکس هلیکوپتر بابایی:
سه شنبه 23 آبان 1391
مامان