عشقم چهار دست و پا میره
عزیز دل مامانی، آرسام نازم در تاریخ 20 خرداد 93 ، 5 روز مونده به 9ماهگیش چهار دست و پا رفت... خیلی خوشگل و با نمک چهار دست و پا میری، آدم دلش میخواد قورتت بده مامانی... ان شاا... که خدا به زانوهات و پاهات و همه وجودت قوت بده عزیز دلم........... خیلی سینه خیز نرفتی و یکی دور بار که دنده عقب سینه خیز رفتی دیگه خیلی مردونه رفتی سراغ اصل مطلب و چهاردست و پا رفتن رو استارت زدی گلم
5 شنبه که خونه بودم داشتم توی آشپزخونه نهار درست میکردم و تو رو هم گذاشته بود توی پذیرایی کلید بازی میکردی و خاله ستاره نگاه میکردی، کم کم خوابت گرفت و شروع به نق نق کردی و بعد گریه ه ه ه........... من هم که در مرحله خطیر و مهم "دم گذاشتن ماکارانی" بودم گفتم سریع غذامو درست کنم و بعد فورا بیام سراغت ... یه کم که گذشت احساس کردم صدای گریه ت نزدیک تر میشه ... یک لحظه تماس موهای سرت رو با ساق پام حس کردم و نگاه کردم دیدم این همه راه رو با سختی چهاردست و پا اومدی (آخه هنوز تازه کاری و مطمئنم کلی زانوهای کوچولوت درد گرفته بود آخه کل مسیر هم سرامیک بود عشق من) و پای من رو گرفته بودی و با التماس به من نگاه میکردی و گریه میکردی ...... وای نمیدونی چه صحنه ای بود سریع پردیم بغلت کردم و ناخودآگاه گریه م گرفت، حالا گریه نکن و کی گریه کن نمیدونم ! هم به خاطر خوشحالی بود که دیدم اینقدر بزرگ شدی که خودت میایی دنبالم و برای آرامش به من نیاز داری و هم ناراحت بودم چون دلم خیلی برات سوخت چون میدونم پاهای کوچولوت درد گرفته بود الهی فدای پسر نازم بشم بعد هم کلی توی بغلم گرفتمت و نازت دادم و بهت شیر دادم حتی وقتی خوابت برد سر جات نذاشتم و توی بغلم نگهت داشتم ، تو هم خیلی خیلی آروم یه مدت طولانی توی بغل مامانی خوابیدی........... کلا با روروئک هم که حرکت میکنی هر جا که باشی تا منو میبینی با سرعت نور خودتو به من میرسونی و پاهام رو میگیری ای جووووووووووووووووووووووووووووونم مامان
یکی دو تا عکس از آرسام، قشنگ مامان
با خاله ژاله رفته بودی پارک
عکس با آقا جون بعد از دستبرد به جیبش و برداشتن خودکارش
**********************************
مامان لیلی
93.03.23