هم آشیانه شدن ماهم آشیانه شدن ما، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
آرسام جون مامان باباآرسام جون مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

آرسام کوچولو ... پسریِ مامان ... عسلی ِ بابا

عشقم چهار دست و پا میره

1393/3/23 11:2
نویسنده : مامان لیلی
367 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامانی، آرسام نازم در تاریخ 20 خرداد 93 ، 5 روز مونده به 9ماهگیش  چهار دست و پا رفتSmiley ok 2... yahoo clapping emoticonبوستشویقبوسخیلی خوشگل و با نمک چهار دست و پا میری، آدم دلش میخواد قورتت بده مامانی... ان شاا... که خدا به زانوهات و پاهات و همه وجودت قوت بده عزیز دلمyahoo praying emoticon........... خیلی سینه خیز نرفتی و یکی دور بار که دنده عقب سینه خیز رفتی دیگه خیلی مردونه رفتی سراغ اصل مطلب و چهاردست و پا رفتن رو استارت زدی گلم بغلبوس

5 شنبه که خونه بودم داشتم  توی آشپزخونه نهار درست میکردم  و تو رو هم گذاشته بود توی پذیرایی کلید بازی میکردی و خاله ستاره نگاه میکردی، کم کم خوابت گرفت و  شروع به نق نق کردیsmiley  و بعد گریه ه ه ه........... من هم که  در مرحله خطیر و مهم "دم گذاشتن ماکارانی" بودم گفتم سریع غذامو درست کنم و بعد فورا بیام سراغت ... یه کم که گذشت احساس کردم صدای گریه ت نزدیک تر میشه ... یک لحظه  تماس موهای سرت  رو با ساق پام حس کردم و نگاه کردم دیدم این همه راه رو  با سختی چهاردست و پا اومدی yahoo surprised smiley(آخه هنوز تازه کاری و مطمئنم کلی زانوهای کوچولوت درد گرفته بود آخه کل مسیر هم سرامیک بودخطا عشق من) و پای من رو گرفته بودی و با التماس به من نگاه میکردی و گریه میکردی ...... وای نمیدونی چه صحنه ای بود سریع پردیم بغلت کردم  و ناخودآگاه  گریه م گرفت، حالا گریه نکن و کی گریه کن نمیدونم ! هم به خاطر  خوشحالی بود که دیدم اینقدر بزرگ شدی  که خودت میایی دنبالم و برای آرامش به من نیاز داری و هم ناراحت بودم چون دلم خیلی برات سوخت چون میدونم پاهای کوچولوت درد گرفته بود  غمگین  غمگین الهی فدای پسر نازم بشم بعد هم کلی توی بغلم گرفتمت و نازت دادم  newbornو بهت شیر دادم  drinkحتی وقتی خوابت برد سر جات نذاشتم و توی بغلم نگهت داشتم ، تو هم خیلی خیلی آروم یه مدت طولانی توی بغل مامانی خوابیدی........... کلا با روروئک هم که حرکت میکنی هر جا که باشی تا منو میبینی با سرعت نور خودتو به من میرسونی و پاهام رو  میگیری ای جووووووووووووووووووووووووووووونم مامان

Bob Esponja    Bob Esponja      Bob Esponja       Bob Esponja     

 

یکی دو تا عکس از آرسام، قشنگ مامان

با خاله ژاله رفته بودی پارک

عکس با آقا جون بعد از دستبرد به جیبش و برداشتن خودکارشقه قهه

**********************************

مامان لیلی

 93.03.23

پسندها (5)

نظرات (5)

مامان طاها کوچوله
24 خرداد 93 11:11
وااااای خدا ماشالله به این پسر خوشگل ------------------------------------------------------ نظر لطفتونه مرسی که به وبلاگم سرزدین خاله جون به طاها کوچوله هم سلام مردونه من رو برسونید
مامان آتریسا
24 خرداد 93 13:30
مبارک باشه عزیزم.ان شااله راه افتادنش وروزبه روزتواناترشدنش --------------------------------- مرسی خاله جون
مامان افسانه
24 خرداد 93 16:42
مبارکهههههههههههههههههه گل پسرمون راه افتاد فدات بشم من عروسک من چقدر با این لباسا ماه شدی پسر نازم دوست دارم عشقممممممممممممممممممممممممممممممممم شیطون و بلا خاله عاشقتههههههههههههههههههههههههههه بوووووووووووووووووووووووووووس برای ارسام و دوست خوبم ____________________________________________ از طرف آرسام برای خاله:
مامی آتریسا جون
4 تیر 93 15:39
سلام عزیزم خوبی، فدای نازگلی بشم من که اینقدر تو دل برو فدای چهاردست و پا رفتنش، وقتی خوندم و گفتی اون صحنه رو گریه کردی اشک منم دراومد عزیزم ایشالله راه رفتن جیگری _______________________________________ مرسی خاله جون! ان شاء ا... موفقیتهای پی در پی آتریسا جون مرسی که به وب ما سر زدی آتریسا جون رو ببوس
Amaryllis
15 تیر 93 12:59
سلام عزیزم . چقدر نازه کوچولوتون . خدا حفظش کنه براتون . به من سر بزنید اگه دوست داشتید از عکس های کوچولوتون فتو کلیپ درست کنم براتون . نم.نه کارها در وبلاگ هست عزیزم. فدای تو و نی نی نازنینت