هم آشیانه شدن ماهم آشیانه شدن ما، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
آرسام جون مامان باباآرسام جون مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

آرسام کوچولو ... پسریِ مامان ... عسلی ِ بابا

اولین دیدار صورت ماهت

1392/6/4 14:55
نویسنده : مامان لیلی
322 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی مامان و بابا

چطوری پسر کوچولوی من؟ قلبحال تو رو که میدونم خدا رو شکر خوبی و داری برای خودت موج مکزیکی میزنینیشخند شبها ساعت 3- 4 تصمیم به بازی میگیری و همه اعضا و جوارح درونی شکم بنده رو مورد عنایت قرار میدی و من بیچاره در همین اثناء باید 200 بار هم برم دستشویی و  و بابایی مهربون هم در حال خر و پف کردن. صبح زود هم باید پا شم و برم سرکار .... در اون لحظه این منم:  متفکرمنتظر اینم باباییه: خواب و اینم گل پسرمه: شیطان . ماشاا... هر چی بزرگتر میشی داری مامان بیچاره رو سنگین تر میکنی. من بیچاره دیگه سرکار رفتن شده برام مثل کوه کندن....... اوهفعلا که میرم و میام. قرار بود از 20 شهریور دیگه نرم سرکار چون سونوی آخرم تاریخ زایمان طبیعی رو 10مهر گفته بود ولی توی سونوی جدید گفته 19 مهر!!!!!!!!!!! کلافه آخه دلم میخواد هر چی زودتر بیای  بغلم عزیز دلم.  شاید تا آخر شهریور برم سرکار!!!!!!!!!! خیلی سخته ولی برای اینکه بعد دنیا اومدنت بیشتر پیشت باشم تحمل میکنم.فرشته

راستی مامانی! 2 شهریور رفتیم سونوگرافی و وقتی دکتر ازم پرسید مشکلی نداری؟ گفتم مشکلی ندارم جز اینکه تا حالا صورت نی نی مو ندیدم!ناراحت دکتر هم دلش برام سوخت و قیافه خوشگلت رو بهمون نشون داد.... الهی قربونت بره مامان! لپای توپولت ، پاهای کوچولوی توپولیت که هی تکون میدای، لبای غنچه ای بازت، بینیت، چشمات و ... همه جات رو نشون داد .... قلبداشتیم با بابا غش میکردیم ماچخلاصه خدا رو شکر سالم بودی.....هفته 34 هستیم مامان جونم.  قدت تقریبا 45 سانت هست و وزنت هم 2200 ! .فکر کنم یه خورده کمه سوالولی دکتر گفت طبیعی هستش.

دیگه اینکه پرونده پزشکیمو از هفته سی و دوم از دکتر خودم توی کرج گرفتم و رفتم بیمارستان صارم پیش دکتر بختیاری تشکیل پرونده دادم. از اونجایی که من زایمان طبیعی رو انتخاب کردم دکتر گفت هفته 38 باید برم چک بشم ببینم می تونم طبیعی به دنیا بیارم یا نه؟ ان شاا... که میشه (هزار ماشا ا... همین الان هم چنان تکونهایی داری میخوری که سمت راست شکمم درد گرفته... تو راحت باش عزیز دلم)

دیگه...... دیگه....... دیگه اینکه اتاقت رو هنوز نچیدیم! خمیازه به من میگن مامان تنبل آخه یا سر کارم یا تا میرسم خونه میخوابم خواببه محض اینکه چیدم عکساشو میذارم

بوس مامانی من ماچ

فعلا بایبای بای

مامان  4/06/92

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان مرضیه
17 شهریور 92 16:28
مبارکههههههههههههههه چشمتون روشن که روی ماهشو دیدی ایشالا دکتریش ، دامادیش و باباشدنش رو ببینی چه دلی داری من 6 ماهم بود اتاق بچمو چیده بودم زود باش دیگه میخوای تو تخت خودت بخوابونیش زودتر اتاقشو ردیف کن عکسشو بزار ببینیم چی گرفتی ( آخه من فوضول که نه کنجکاوم) مواظب خودت باش دیگه آخراشه وقتی بچت به دنیا بیاد چند روز اول با اینکه تو بغلته ولی از اینکه دلت خالیه یه کم ناراحتی یعنی من که اینطوری بودم بوس مامانی و نی نی
نگین مامان رادین
16 مهر 92 18:51
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم روزت مبارک فرشته ی کوچولوی دوست داشتنی ایشاالله سال بعد به خودت تبریک بگیم
مرضیه
20 مهر 92 23:19
سلام مامانی قدم نورسیده تاج سر نوره دیده مبارک میدونم که حتماً به دنیا اومده و حتماً سلامتین ایشالا که شادو سرحال باشین روی ماه نی نی رو از طرف ما ببوس وقت کردی بیا عکسشو بزار دلمون آب شد ببینیم چقدر خوشگله