اولین دیدار صورت ماهت
سلام عشق کوچولوی مامان و بابا
چطوری پسر کوچولوی من؟ حال تو رو که میدونم خدا رو شکر خوبی و داری برای خودت موج مکزیکی میزنی شبها ساعت 3- 4 تصمیم به بازی میگیری و همه اعضا و جوارح درونی شکم بنده رو مورد عنایت قرار میدی و من بیچاره در همین اثناء باید 200 بار هم برم دستشویی و و بابایی مهربون هم در حال خر و پف کردن. صبح زود هم باید پا شم و برم سرکار .... در اون لحظه این منم: اینم باباییه: و اینم گل پسرمه: . ماشاا... هر چی بزرگتر میشی داری مامان بیچاره رو سنگین تر میکنی. من بیچاره دیگه سرکار رفتن شده برام مثل کوه کندن....... فعلا که میرم و میام. قرار بود از 20 شهریور دیگه نرم سرکار چون سونوی آخرم تاریخ زایمان طبیعی رو 10مهر گفته بود ولی توی سونوی جدید گفته 19 مهر!!!!!!!!!!! آخه دلم میخواد هر چی زودتر بیای بغلم عزیز دلم. شاید تا آخر شهریور برم سرکار!!!!!!!!!! خیلی سخته ولی برای اینکه بعد دنیا اومدنت بیشتر پیشت باشم تحمل میکنم.
راستی مامانی! 2 شهریور رفتیم سونوگرافی و وقتی دکتر ازم پرسید مشکلی نداری؟ گفتم مشکلی ندارم جز اینکه تا حالا صورت نی نی مو ندیدم! دکتر هم دلش برام سوخت و قیافه خوشگلت رو بهمون نشون داد.... الهی قربونت بره مامان! لپای توپولت ، پاهای کوچولوی توپولیت که هی تکون میدای، لبای غنچه ای بازت، بینیت، چشمات و ... همه جات رو نشون داد .... داشتیم با بابا غش میکردیم خلاصه خدا رو شکر سالم بودی.....هفته 34 هستیم مامان جونم. قدت تقریبا 45 سانت هست و وزنت هم 2200 ! .فکر کنم یه خورده کمه ولی دکتر گفت طبیعی هستش.
دیگه اینکه پرونده پزشکیمو از هفته سی و دوم از دکتر خودم توی کرج گرفتم و رفتم بیمارستان صارم پیش دکتر بختیاری تشکیل پرونده دادم. از اونجایی که من زایمان طبیعی رو انتخاب کردم دکتر گفت هفته 38 باید برم چک بشم ببینم می تونم طبیعی به دنیا بیارم یا نه؟ ان شاا... که میشه (هزار ماشا ا... همین الان هم چنان تکونهایی داری میخوری که سمت راست شکمم درد گرفته... تو راحت باش عزیز دلم)
دیگه...... دیگه....... دیگه اینکه اتاقت رو هنوز نچیدیم! به من میگن مامان تنبل آخه یا سر کارم یا تا میرسم خونه میخوابم به محض اینکه چیدم عکساشو میذارم
بوس مامانی من
فعلا بای
مامان 4/06/92