هم آشیانه شدن ماهم آشیانه شدن ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
آرسام جون مامان باباآرسام جون مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

آرسام کوچولو ... پسریِ مامان ... عسلی ِ بابا

روز پدر مبارک

سلام بابایی من موش کوچولوی شما هستم. از تو دل مامانی دارم باهات صحبت میکنم امروز اومدم بگم :بابای مهربون و فداکار و شجاع من.....روزت مبارک  دوست دارم که وقتی به دنیا اومدم و بزرگ شدم مثل تو بشم... آخه مامان همیشه میگه باید مثل باباجونت آقا و مهربون باشی، خوب منم به حرف مامانم گوش میکنم دیگه..... بابا امیرجونم! دعا کن سال دیگه روز پدر رو توی بغل گرمت بهت تبریک بگم. امسال چون نمیتونستم برم خرید به مامان جون سپردم برات کادو بخره. مامان هم از طرف من یه کمربند خوشکل برات خرید و نامه ای که بهش گفتم رو برات نوشت و اولین سال پدر بودنت رو بهت تبریک گفت، خداکنه که خوشت اومده باشه....  دوستت دارم بابا جونم .... _______________...
6 خرداد 1392

تموم شدن نیمه راهت مبارک گل پسرم

سلام پسرمامانی  خوبی عسلم ؟ خیلی شیطون شدی ها مامانی! با اون تکونای قلقلکیت که روز به روز داره بیشتر میشه! هر غذا یا میوه یا نوشیدنی ای که میخورم  اگه خوشت بیاد هی وول میخوری! اما اگه خوشت نیاد از جات تکون هم نمیخوری  خلاصه که یه بچه 25 سانتی من و باباشو به این گندگی گذاشته سر کار  البته می دونم حالا کجاشو دیدیم؟ تازه اول راهه............ راستی پسرم امروز اومدم بهت بیست هفتگی تو رو و در واقع بیست هفته با هم بودنمون رو بهت تبریک بگم، آخه ما نصف راهو طی کردیم و افتادیم توی سرازیری انتظار  ان شاء ا... بیست ساله، بلکه  صدو بیست ساله بشی مامانم   24 اردیبهشت 92 مامان ...
24 ارديبهشت 1392

روزتون مبارک

سلام به همه مامانای عزیز روز همه مامانایی که نی نی نازشون توی بغلشون هست همه مامانایی که نی نی نازشون توی دلشون هست و همه مامانایی که ان شاء ا... به زودی مامان میشن مبارک باشهههههههههههههه ...
14 ارديبهشت 1392

عذر تأخیر و دو خبر داغ

سلااااااااااااام ..... سلااااااااااام .... سلاااااااااااااام سلام به همه دوستای گلم که این چند وقت جویای حال من و نی نی بودن و از همینجا ازشون تشکر و عذرخواهی می کنم که نتونستم جواب کامنتهاشون رو بذارم خصوصا "مامان مرضیه جون" چون واقعا از کامپیوتر حالم به هم می خورد و البته خیلی خبر خاصی هم نبود و همه چیز عادی جلو می رفت.....  و سلام به نی نی ناز مامان و بابا حالت چطوره عسلی؟ جات خوبه؟ مامان! این چند وقت که برات چیزی ننوشتم خیلی خبر خاصی نبود... عید نوروز خیلی عادی پیش رفت و ما هم از تهران بیرون نرفتیم و من و بابایی به خاطر شما همراه عمو اینا شمال نرفتیم! روز 5 فروردین هم رفتیم سونوی ان تی (13 هفته) و اینقدر ...
8 ارديبهشت 1392

صدای قلب تو، بهترین هدیه ی روز عشق برای من و باباجونی

سلام نی نی ناز مامان و بابا خوش میگذره فسقلی من؟ 5 شنبه گذشته روز ولنتاین بود یعنی روز عشق..... و من  و بابایی  توی این روز قشنگ هدیه خیلی بزرگی  دریافت کردیم.... آره لوبیای مامانی ! ما روز 5 شنبه 26/11/91 ساعت 7 غروب برای اولین بار تو رو و قلب کوچولوی خوشگلت رو دیدیم و صداش رو هم شنیدیم... مثل صدای حرکت قطار بود،  نمیدونی چقدر ناز بودی لوبیای من، نمیدونی صداش چقدر عشق و غرور به من داد.... ان شاء ا... که قلبت 120 سال بتپه مادر   مامان ...
1 اسفند 1391

اولین دیدار و اولین ویزیت دکتر

سلام نانازی مامان حالت چطوره؟ قلبت چطوره؟؟؟؟؟؟؟ میزنه یا نه هنوز؟  5 شنبه 12/11/91 جواب آزمایش بتا رو بردم پیش دکتر راسخ... دکتر بهم تبریک گفت و و گفت با حساب کتاب ما آخر 5 هفتگی هستیم ( الان که دارم اینو مینویسم توی 6هفته هستیم) و گفت چک کنم ببینم باید یه ساک کوچولو موچولو دیده بشه... چک کرد و یه هاله ای دیدم توی مانیتور که گفت آره ساک حاملگی هستش و برای تاریخ 25/11/91 وقت سونوگرافی داده که چک کنم ببینم قلبت میزنه یانه؟؟؟ ان شاء ا... که تا حالا تشکیل شده و کم کم شروع کرده به تپیدن.... قربون قلب کوچولوت عزیزم ...
16 بهمن 1391

وقتی باباجون فهمید که باباشده.........

سلام نی نی ِ ناز مامانی حالت چطوره عزیزم راستشو بخوای فعلا که نه چیزی ازت حس میکنم و نه باورم میشه که توی وجودمی ولی میدونم کم کم میشی تمام وجود مامانی میخوام از روزی که باباجون متوجه شد که تو اومدی بگم..... روزی که جواب آزمایش رو گرفتم ،وقتی داشتم  برمی گشتم خونه یه پستونک هم خریدم. شب موقع اومدن بابا جواب آز و پستونک رو گذاشتم جلوی در ورودی که هر وقت در رو باز کرد چشمش بیفته به اونا و یه نامه هم روش گذاشتم با این متن: سلام باباجونی من اومدم! لطفا مواظب من و مامانی باش.... منهم برات دعا می کنم که همه کارهات رو به راه بشه...خداحافظ تا 8 ماه دیگه! خودمم رفتم و تو اتاق خواب قایم شدم! وقتی بابا در رو باز کرد چشمش به نامه ا...
11 بهمن 1391